حدیثه ‌.

نگارش هفتم. درس سوم نگارش هفتم

سلام میشه داستان در مورد دیابت و فشار خون بگید مرسی ❤

جواب ها

“با خوردن موادغذایی سالم و کاهش وزن، توانستم دیابت را شکست دهم.” شیوالی در یک خانواده بزرگ و اصیل در حال بزرگ شدن بود. هویت او با علاقه زیاد به خوردن در حال نمایان شدن بود تا اینکه مبارزه او با دیابت چالش جدیدی را برایش فراهم نمود. او داستانش را اینگونه شرح می دهد. نام : شیوالی سن: ۳۷ ساله * مبتلا به دیابت نوع دو به مدت ۱۱ سال ” سالیان زیادی است که با وجود دیابتم در حال مبارزه با زندگی هستم.” بیوگرافی شیوالی با دیابت ۰در زمان تشخیص دیابت۲۶ سال داشتم و در ماه های اول بارداری بودم. ۰ به مدت کوتاهی بعد از تشخیص دیابت سقط جنین داشتم. ۰ مدت زمان زیادی را با خجالت و شرمساری از اینکه به دیابت مبتلا شده ام گذراندم و در کنار این موضوع، عادات غذایی ناسالم و عدم تحرک هم برنامه زندگی ام اضافه شد. در واقع من یک شیوه زندگی ناسالم را انتخاب کرده بودم. ۰ در هر بار ملاقات با پزشکم فقط داروهایم بیشتر میشد و در حال سوق به سمت عوارض جانبی ناخوشایند بودم. . فعالیت بدنی را شروع و در گروه کوه نوردی ثبت نام کردم. ۰در سال گذشته دیابتم تحت کنترل قرار گرفت. ۰ حالا می خواهم به سایرین در موقعیت مشابه خودم برای روبه رو شدن با شرایط شان و پذیرش تغییر در شیوه زندگی شان کمک نمایم. عواطف تشخیص دیابت برای من شرایط سختی بود. مدت زمان کمی قبل از تشخیص دیابت من متوجه شده بودم که باردار هستم و بابت این موضوع خیلی هیجان زده بودم. در معاینه معمول در هفته هشت بارداری ، پرستار تست قندخون برایم انجام داد و قندخون من ۳۴۲ بود. پدرمن، دیابت نوع دو داشت، بنابراین من می دانستم که این قندخون برای من بالاست. من به بیمارستان ارجاع داده شدم و با پزشک متخصص در دیابت بارداری ملاقات کردم. او بلافاصله برای من انسولین تجویز کرد. این پیشامد برای من شوک بزرگی بود. شرایط زمانی بدتر شد که من در هفته دوازده بارداری سقط کردم. روزی که من بارداری ام را به اطرافیانم اعلام کردم دقیقا روزی بود که من کودکم را از دست دادم. بعد از حدود شش ماه من مجددا باردار شدم ولیکن همیشه از اینکه دوباره سقط داشته باشم می ترسیدم. من در طی بارداری مدت زمان زیادی را در شرایط گرسنگی می گذراندم، چون از غذا خوردن می ترسیدم. من تصور میکردم هرچیزی که بخورم قندخونم را افزایش خواهد داد. در فرهنگ من این عقیده هست که اگر شما بیمار هستی، بنابراین ناتوانی و این گناه توست. بنابراین تحت فشار هستی . اگر شما درباره مشکلات و وضعیت سلامت خود صحبت کنی این نوعی شرمساری برای خانواده ات است. دوستان و خانواده زمانی که دیابت در من تشخیص داده شد، من سریعا این موضوع را با همسرم و خانواده ام مطرح کردم. دیابت زندگی مشترک من را نیز تحت تاثیر قرار داد. من به طور کامل اعتماد به نفسم را از دست دادم و احساس می کردم دیگر جذاب نیستم. همه چیز از تزریق انسولین تا افت قندخون برایم سخت بود. همسرم همیشه مراقبم بود ولی دیابت به عنوان شخص سومی وارد ارتباط ما شده بود. زندگی فعال زمانی که در حال رشد بودم، خانواده من در اداره پست کار می کردند و من به همراه برادرها و خواهرهایم در خانه بودیم و بیرون نمی آمدیم.بنابراین ما هیچ فعالیت بدنی وجود نداشتیم. کلاس های ورزشی هم نداشتیم. خوردن یکی از برجسته ترین کارهای ما بود. در مدرسه و دانشگاه، من همیشه دختر چاقی بودم. اما در عین حال دختر سرگرم کننده ای هم بودم. دوستانم از گذراندن وقت شان با من خوشحال بودند. زندگی برای من عالی بود و احساس نیازی برای کاهش وزن احساس نمی کردم. عمه من ( پدربزرگم دیابت داشت) برای جم

سوالات مشابه درس سوم نگارش هفتم

Ad image

جمع‌بندی شب امتحان فیلیمومدرسه

ویژه اول تا دوازدهم

ثبت نام